آسيب شناسي خانواده


 

نويسنده: دکتر حسين باهر




 

باور بفرماييد که:
1) تفاهم بين زن و مرد چندان ميسر نيست چون در وجود متفاوت هستند!
2) اختلافات بين مرد و زن بيشتر در امور طبيعي، فطري، اخلاقي و عرفاني است.
3) ا ختلافات را مي توان به صورت بزرگ و عمده جلوه گر نمود و آنها را دستمايه سوزندگي کرد.
توضيح آن که زن و مرد، نه تنها دو جنس متفاوت بلکه داراي ژنتيک، محيط، اکتسابات و خلاصه همه چيز متفاوت هستند.
گاهي اوقات اين تفاوت ها کم است به طور مثال ده سال بزرگ تر بودن شوهر از همسر و گاهي اين تفاوت ها بزرگ تر و چشمگيرتر است مثلاً بيست سال بزرگ تر بودن زن از شوهر.
از اين قبيل است فاصله هاي زير:
روستايي يا شهري، بي سواد يا با سواد، کم دين يا ديندار، ناپخته و خام با پخته و آزموده و ده ها مورد ديگر.
 

بديهي است اگر بخواهيم اختلافات را شماره کنيم شايد قابل شمارش نباشد چون همه خصوصيات هر فرد با هرکس ديگري فرق مي کند زيرا هر آدمي، عالمي دارد و به طور کاملاً مجزا و منحصر به فرد خليفه خداست، يعني همان گونه که آثار انگشتان افراد در طول تاريخ با هم تفاوت دارند، طرز فکر، نوع خواسته ها و حتي خدايي که مي شناسند (خداي مخلوق) نيز با هم فرق مي کند.
 
حال اگر فرق به عنوان يک اصل پذيرفته شود آيا نبايد براي کنار آمدن با آن چاره جويي کرد؟
البته وجود اين اختلافات باعث مي شود آدمي يک حرکت ديالکتيکي (تز و آنتي تز و سنتز) به سمت روند متعالي پيدا کند.
توضيح آن که اگر امري موجب ناراحتي طرف مقابل شده باشد بايد ببينيم که دليل چه بوده؟ چه سهمي از آن دليل به ما مربوط مي شود؟ چگونه مي توان جبران کرد و خلاصه هزار انديشه سازنده ديگر. مهم اين است که فقط و فقط بخواهيم بهتر از آنچه که هستيم، باشيم.
با ناسزاگويي، دشنام دادن، فحاشي و واژگاني از اين دست، همه کم و بيش آشنا هستيم و به اين نکته رسيده ايم که هرگز کسي از ارتکاب چنين عملي به نتيجه مثبتي نرسيده است.
نکاتي که بايد در زمينه ناسزاگويي در نظر بگيريم به شرح ذيل است:
1) از نظر بينش الهي: در قرآن کريم دو توصيه شده است:
«ولا تنابزوا بالالقاب» يعني «ديگران را با القاب زشت مخاطب قرار ندهيد». «و الکاظمين الغيظ و العافين عن الناس» يعني «قسم به فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردم».
بنابراين، اولاً بايد انسان مخاطب خود را مودبانه مورد خطاب قرار دهد، ثانياً در صورت عصبانيت رئوف باشد و گذشت کند.
2) از نظر دانش انساني: امروزه بر اهل علم رفتار شناسي ثابت شده است که بد دهني، اولاً براي خود گوينده، ايجاد ملکه زشتي در گفتار مي کند، ثانياً: در شنونده به عنوان يک زخم عميق باقي مي ماند، ثالثاً چون آتش شعله ور رو به تزايد دارد و رابعاً: گوينده را راحت نمي کند، بلکه دچار عذاب وجدان مي نمايد پس برخلاف آنچه ممکن است فکر شود، فحاشي نوعي تخليه سموم باطني است.
3) از نظر منش ايراني: در ادب ايران هم مصاديق و نمونه هاي بسياري براي احتراز از بددهني آمده است:

 

عيب درويش و توانگر به کم و بيش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنيم
***
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
***
چون خوي کند زبان به دشنام
آن به که بريده باد از کام

4) تکنيک هايي براي آرامش ناسزاگويي: اگر با ناسزايي روبرو شديم سعي کنيم که:
الف) سريعاً از محل فاصله بگيريم.
ب) کمي آب بنوشيم.
ج) بينديشيم که مبادا سوء تفاهمي پيش آمده باشد.
د) به اعتبار کرامت خدايي انسان ها، کار ناسزاگو را به خدا واگذار کنيم.
بنا به تجارب موفق پنجاه سال نگارنده، حق در بلندمدت پيروز است. اگر خطا از جانب ما بوده است به آن پي خواهيم برد و بالطبع پوزش خواهيم خواست و اگر اشتباه از طرف مقابل ما هم باشد احتمالاً او هم چنين خواهد کرد. در هر صورت بزرگي به بزرگوار است، نه بزرگ داري.
بسياري از خانم ها يا آقاياني را ديده ام که يا به دليل حسادت و يا به دليل جسارت وارد زندگي خصوصي ديگران مي شوند و با ظاهري دلسوزانه، خانه و کاشانه آنها را از هم مي پاشند.
براي نمونه خانمي را مي شناسيم که در نقطه حساسي از درگيري زن و شوهري با مرد خانواده رابطه عاطفي برقرار کرده، و به جاي آن که او را به تداوم زندگي توصيه کند سعي کرد از همسر آن مرد ديوي بسازد و متقابلاً از آن مرد فرشته اي و در نهايت مهر آن مرد را به سوي خود بکشاند و مرد را وادار کرد که اتهاماتي را به همسرش وارد کند تا جايي که او را به دادگاه و درخواست طلاق کشاند و فرزند دلبندشان بيشتر از همه لطمه خورد. از اين بدتر مرداني هستند که ذاتشان خانواده را به هم مي ريزد. از اين دست، نمونه هاي متعددي داريم از آن جمله آقايي که فقط از خانم هاي متأهل تجليل مي کرد و بالاخره به دردي گرفتار شد که بايد بسوزد و بسازد و نيز مرد وکيلي را مي شناسم که کارش تفرقه انداختن بين زن و شوهرهاست و تخصصش طلاق دادن زن و شوهرهايي است که براي رفع اختلاف به او مراجعه مي کنند. از جمله شگردهاي اين پيرمرد پولدار همانا تعريف بي جا و اداي احترام زياد به خانم هايي است که معمولاً از همسرشان دلخورند. زندگي خصوصي اين پيرمرد ظاهراً تحصيل کرده و متمول طوري است که دل آدم به درد مي آيد.
آنکه با توجه به تجربه هاي متعدد، مشاوره باور بفرماييد که : (ازدواج، ناموس خداست) و تعدي به حريم ديگران يعني تجاوز به ناموس خدا و لذا اين خداست که مدعي متجاوزين به حقوقش است.
 

منبع: نشريه روشنان شماره 11